سلامی دوباره به بچه های کتابخون مدرسه شهید صدوقی
این هفته هم اومدیم با معرفی یه کتاب خوب و ارزشمند!
با نویسنده معروف کشورمون، آقای هوشنگ مرادی کرمانی که آشنا هستین...
امروز به سراغ یکی از کتابای خوب ایشون می ریم که اسمش هست خمره!
این کتاب داستان معلم و شاگردان یه مدرسه روستاییه که خمره آبشون شکسته و خودشون و حتی اهالی برای خریدن یه خمره نو یا تعمیر اون تلاش می کنن...
حالا اصلا این خمره آب چیه؟
بچه ها چون توی مدرسه روستایی ان برای خوردن آب باید از خمره استفاده کنن و همیشه اون رو پر کنن
جملاتی از این کتاب رو اینجا براتون میاریم:
خمره شیر نداشت. لیوانی حلبی را سوراخ کرده بودند و نخ بلند و محکمی بسته بودند به آن. بچهها لیوان را پایین میفرستادند، پر آب که میشد، بالا میکشیدند و میخوردند؛ مثل چاه و سطل.
بچههایی که قدشان بلندتر بود، برای بچههای کوچولو و قد کوتاه لیوان را آب میکردند. زنگهای تفریح دور خمره غوغایی بود. بچهها از سر و کول هم بالا میرفتند. جیغ و ویغ و داد و قال میکردند و میخندیدند و لیوان را از دست هم میقاپیدند. آب میریخت روی سر و صورت و رخت و لباسشان. گریه کوچولوها در میآمد، و سر شکایتها باز میشد:
-آقا..... آقا، اسماعیلی آب ریخت تو یقه من.
آقا، احمدی نمیگذارد ما آب بخوریم.
آقا.... این دارد نخ آبخوری ما را میکشد، میخواهد پارهاش کند.
منبع جملات: سایت طاقچه
امیدوارم خودتون این کتاب رو تهیه کنین و از خوندنش لذت ببرین
#کمیته_کتابخوانی
#هوشنگ_مرادی_کرمانی
#ادبیات_ایران
#داستان
#خمره
خیلی ممنون!!